توی بحثی یکی از دوستان میگفت: مثال جوامعی مانند ما اینه که همه فکر میکنند تو یک کشتی نشسته اند و کشتی ناخدا داره و بقیه خودشون را تنها مسافر می دانند و توقع دارند که ناخدا تنهایی تمام مسایل را حل کند در حالی که باید هرکسی نقشش را ایفا کند
من گفتم چرا اگر تکوني بخورند و بخوان کاري بکنند ميرن کشتي را سوراخ ميکنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر