یه کمی تو نوشتن دچار وسواس شدم البته شاید نباید اسمش را وسواس بگم اما یه همچین چیزیه بعد از واکنشهای چند تن از دوستان به یکی دو تا از نوشتههای خودم و بعضا نوشتههای چند تن از دیگر دوستان، چیزی که من را متوجه خودش کرد این بود که در خیلی از موارد خام نویسی باعث سوءبرداشت میشود هرچقدر هم که نکته اصلی یا هسته نوشته درست باشه و یا حتی خواننده با آن موافق باشد. چه بسیار نمونه های دیدم که خواننده با نکته اصلی و یا نتیجه نوشته موافق بوده و اما طریقه نزدیک شدن به موضوع وی را از هدف دور کرده و یا باعث شده که برایش دافعه داشته باشد و گاهی منتج به مخالفت شده است و در واقع سوژه تلف شده است.
اما خوب مثالهایی هم هست که نویسندگان با تجربهتر(نه لزوما ژورنالیستهای حرفهای)با انتخاب درست مقدمه و موخره گاهی حتی نظر خوانندگانی که صد در صد هم موافق نیستند را هم جلب می کنند
من به این نتیجه رسیدم که مانند مثلی که میگن میخواهی شعر بگی، برو اول شعر بخون باید بیشتر خواند حالا چه برای دیدن نمونههای موفق در این زمینه و همین که برای عمق دادن به پسزمینه ذهنی و علمی، تاریخی در هر موردی که خواهان نوشتن براش هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر