۱۸ آبان ۱۳۸۷

پارادوکس زن بودن

"هرجا که به زنی ستمی روا می‌گردد چنانچه نیک بنگری و سرچشمه را بجویی،به گمان فراوان به زنی خواهی رسید."

 

این  مکالمهء بین دو دختر خانم است

....

  • از فرزان چه خبر؟
  • فرزان؟ می‌دونی من چند وقته فرزان را ندیدم؟
  • چرا؟ مگه چی شده؟
  • هیچی می دونی که الان با مرجان دوسته
  • مرجان خودتون
  • نه مرجان که از محل کار آشنا شده
  • خوب؟
  • هیچی اون بار موبایل فرزان پیش من بود مرجان زنگ زد من هم از سر مهمونی بیتا اینها ازش شکار بودم حسابی یه حالی بهش دادم
  • خوب؟
  • هیچی بعد همه را برده گذاشته کف دست فرزان ، اونهم آمد با من دعوا کرد که چرا اینطوری حرف زدی و اینها
  • حالا سر اینه
  • آره دیگه بعد از اون با من حرف نزد و من ندیدمش. یه بار هم که رفتیم خونه‌اشون رفت تو اتاقش بیرون نیامد
  • وا چه لوس
  • آره فکر  کن به خاطر یه دختر!همه اینها به خاطر اون دختره است
  • یه دختر که ارزش این چیزها را نداره، احمق ندید بدید

 

 

 

مکالمه واقعی ولی خلاصه شده‌ و اسامی عوض شده‌است!

این ملایم‌ترین نمونه از جمله معترضه اول نوشته است.

البته بعدا چه نقشه‌ای برای اون دختره بکشن و چطوری پسره را به جونش بندازن معلوم نیست!

۲ نظر:

  1. خط آخرش معرکه است!

    پاسخحذف
  2. :)) مهم ترین نکته ی بلاگ خط آخرشه! هیچ دختری ارزش اینو نداره به خاطرش به زحمت بیفتی و 1 تکونی به خودت بدی (یا بری اون اتاق)!

    پاسخحذف