صحنه:روز خارجی ,توی یه خیابان نه چندان عریض یه اتوبوس سرچهار راه می خواد دور بزنه اما گیر می کنه, چرا؟ چون که اونور خیابان درست از لب چهارراه ماشین کنار خیابون پارک شده و فضا را کوچک کرده و مهمتر از اون اینکه تعداد زیادی ماشین آمدن چسبوندن بهش و نمی تونه کمی عقبتر بیاد و فرمان بگیره و رد بشه.
راننده تاکسی: واقعا که , اینجا جای دور زدنه؟
من: اممم
راننده تاکسی:خیلی احمقه اتوبوس به این گندگی که نباید اینجا دور بزنه؟
من:واقعا خیلی احمقه!!
راننده : آره مادر....
من: واقعا خیلی احمقه که نمی دونه که بین یه عالمه گوسفند داره رانندگی می کنه که نمی فهمن بایدچند ثانیه صبر کنن و اجازه بدهند دور بزنه بعد بیان بچسبون در*ونش.که هم خودشون را گیر نیاندازن هم اون بنده خدا رو.
راننده تاکسی زیر لب یه چیزهایی غرغر می کنه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر