برای تفکری که مبتنی بر این فرضیه است که کل کائنات و موجودات آن بخاطر یک فرد آفریده شده, رفتاری که افراد با حیوانات و در درجه بعدی با یکدیگر خواهند داشت غیر قابل کنترل است.
کسی که با این تفکر بار میاد کم کم یک حالت مالکیت به همه چیز پیدا می کنه و وقتی که مالک چیزی باشید و کنترلی در کار نباشه, می شه حدس زد که چه اتفاقی می افته؟ نمی دونید؟ به کوچه و خیابونها و گوشه و کنار این مملکت برید و ببینید که با حیوانات چه رفتاری می کنند و یا بهتره بگم چه بلاهایی سرشون میاد؟
کلا این هم یه جورایی بر می گرده به ایدئولوژی و خودی و غیر خودی دونستن افراد و بعد هم کلیه جاندارن، در صورتی که اخلاقیات علاوه بر نوعدوستی مروج رفتار مسالمت امیز با کلیه جانداران و بطور کلی طبیعت است.
البته نکته اینه که اگر کسی معتقد باشه که تمام طبیعت و جانداران بتدریج بوجود آمده اند و برحسب شرایط و اقلیم و دیگر موارد هریک به شکلی و گونه ای رشد یافته اند. کمتر احتمال داره که خود را مالک و اشرف دیگران محسوب کند و بپندارد که هرگونه تصرفی بر هر جاندار یا بی جانی بر وی جایز است.
اینگونه است که اگربه فرهنگی این باور تزریق بشود که شما جزیی از کل طبیعت هستی و حلقه ای از این زنجیر و هستی یکایک این موجودات مستقیم و غیر مستقیم و کم و یا بیش به یکدیگر وابسته هستند،فرد یاد می گیرد که خود را از موجودات و طبیعت بداند و آنها را دوست بدارد. به نظر من یک همچنین انسانی بسیار بعید است دست به اعمال خشونت بار نسبت به حیوانات بزند چه رسد به همنوعان خود.
این نوشته اجابتی به دعوت دوست گرامی است.
آقا من یه گریز بزنم به رفتارمون با درختها و گیاهان؛ به عنوان مثال اکنون که فصل رسیدن توت هست جا به جا شاخه های شکسته و تن های زخمی و برگهای پاره پاره درختان توت را می بینی که به هوای چند دانه ای توت مجانی سلاخی شده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر