چند هفته پیش با تاخیر روز هشتم سریال 24 را دیدم، فارغ از تمام مسایلی که تو این فصلش می تونست برای ما جالب باشه یک نکته نظرم رو جلب کرد که البته محدود به این فصل و یا حتی این سریال نمی شه ولی این یک نمونه دم دست است.
هر کدام از شخصیتها چه رییس جمهور آمریکا و چه رییس جمهور کامستان و یا مخالفان هر وقت که می خواستند عمل ضد اخلاقی خودشون را توجیه کنند این اصطلاح مصلحت(Greater good) را عنوان می کردند. قطعا این اصطلاح واین موقعیت برای اغلبمون تو تمام این سالها خیلی آشناست و عواقبش رو هم با تمام پوست و استخون داریم حس می کنیم.
خودتون می تونید نمونه هایی در مقیاسهای کوچک و بزرگ دور و برتون پیدا کنید جایی که اخلاقیات برای مصلحت زیر پا گذاشته شده و نتیجه اش را هم دیده اید.( اغلب در بلند مدت نتیجه منفی اش خودش رو نشون می دهد)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دراینکه این سریال یک پروپاگاندا بود حرفی نیست ولی منکر خوش ساخت بودنش هم نمی شد و شخصیتهاش هم رابطه خوبی با تماشاگر برقرار می کردند. خیلی دوست داشتم در این مورد هم چیزی بنویسم ولی فکر نکنم فرصت بشه ولی تو تمام روابط و شخصیتها، نوع رابطه جک با کلویی خیلی جالب بود اوجش هم اونجا بود که برای صحنه سازی، جک از کلویی می خواست که بهش شلیک کنه و تا زمانی که اسلحه اش را بطرف کلویی گرفته بود، کلویی بهش شلیک نکرد ولی به محض اینکه جک اسلحه ش را بطرف سر خودش گرفت کلویی بهش شلیک کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر