حتما برای شما هم پیش آمده که بعد از یه دوران شامل اوقات خوب و بد, تحت شرایطی کسی را ترک می کنید روزهای اول به خودتون می گید حالا دلم تنگ میشه ,جای خالیش احساس می شه و از این حرفها شاید خیلی از این احساسها بنا به تجربیات قبلی باشه اما بعد از چند روز می بینید که احساسی نیست و زندگی به روال عادی ادامه داره و شما دیگه نه تنها جای خالیی حس نمی کنید بلکه حس بهتری به خودتون و زندگی دارید بعد از مدتی که بر می گردید به رابطه نگاه می کنید گاهی حتی از خودتون شرمنده می شوید که چرا اینقدر طولش دادید و زودتر خودتون را خلاص نکردید
حالا فکر کنید بعد از مدتی از یه طریقی خبر مرگش را بشنوید, خب یه انسان مرده باید ناراحت بشوید اما می بینید که همچین احساسی ندارید یا حداقل خیلی قوی و تازه نیست , بعد پیش خودتون فکر می کنید حتما خوشحال هستید اما نه این احساس هم ندارید ولی خوب که فکر می کنید می بینید اون خیلی وقت بوده که براتون مرده .
اين يك موضوع جالب علميه.. حالا مثالى كه زدى در باره كسى است كه آدم ازش جدا شده، در مواردى كه انسان ناخواسته هم از عزيزى جدا بشه مثل مرگ يا دورى عزيزان همين اتفاق ميفته.. قسمتى از روان ما كه از اون به ناخود آگاه تعبير ميشه پيوسته در تلاشه كه تعادل رو روى ما برقرار كنه و اغلب با گذشت زمان موفق ميشه .. موضوع واكنش هاى دفاعى در روانپزشكى از شيرينترين مباحث پزشكيه كه خيلى وقتها ريشه رفتار آدمها رو ميشه درش پيدا كرد. در مثال تو ناخوداگاه تو براى رسيدن تو به تعادل فرد ياد شده رو بدون اينكه خودت بدونى بايكوت ميكنه و شايد ميميرانه!
پاسخحذف