نوجوون که بودم همش اینور و اونور می شنیدم که توصیه میکنن نوجوونها باید برای استفاده بهینه از وقتشون برنامه ریزی کنن. باید برنامه داشته باشن و از این جور نصیحتها.
ما هم هی می رفتیم برای خودمون جدول برنامه ریزی درست می کردیم که کارهامون با برنامه انجام بشه دفترچه می خریدیم کارهامون و فعالیتها را توش می نوشتیم اما میشه گفت 95 درصدش فقط نوشته می شد و هیچگاه اجرا نمی شد اصلا شاید خیلی هاش عملی نبود مگه یه نوجوون چقدر به خودش و دنیای اطرافش اشراف داره.
خلاصه ما بزرگ شدیم , گرچه بخاطر خانواده و معدود افرادی از دور و بر و به هرحال یه سری برنامه ریزی های محسوس و نامحسوس , خواسته و ناخواسته که انجام شد ، در مقایسه با خیلی ها , نوجوونیمون خیلی هم به بطلالت نگذشت. اما وقتی که چشممون باز شد و کمی دنبا را بهتر دیدیم. گذشته و تاریخ و فیلم و کتاب و ممالک دیگه و اینها، یه چیزی برام روشن شد؛ هیچ کجا نوجوون برای خودش، برای وقتش و برای زندگیش برنامه ریزی نمی کنه , بلکه این جامعه و تاحدی خانواده است که مسیری را برای نوجوون هاش و جوونهاش تعیین می کنه , این سیستم است که مردم را به سمتی سوق می ده ، شاید معدود افرادی بتوانند در مسیری متفاوت حرکت کنند ولی بیشتر رفتارهای اجتماعی توسط سیستم برای اغلب افراد نهادینه می شود. حتما دقت کرده اید که رفتارهای اجتماعی اکثریت یک جامعه از یک الگو تبعیت می کنه. این الگوها برخی از فرهنگ و بسیاری توسط سیستم پیاده و اجرا می شوند.
در اغلب جوامعی که رفتارهای اجتماعی پذیرفته ای دارند اگر دقت کنید, سیستمی بر جامعه حکمفرماست که دارای ثبات زیادی ست و در ضمن این ثبات توانسته است در طول سالیان طولانی به تدریج این رفتارها را به هنجار تبدیل کند و معیارهای موردنظر را در جامعه پیاده کند. شاید بتوان گفت در اغلب این جوامع شاید زمانی در حدود بیش از 200 سال این روند طول کشیده و هر روز قدمی کوچک برداشته شده است.
اما در مقابل به عنوان مثال به جامعه خودمان نگاه کنید , در 200 سال گذشته چقدر ثبات در این سرزمین بوده است؟ چه سیستمی بر راس امور بوده است که نگرانی رشد فرهنگی و اجتماعی ملت را داشته باشد؟ چه فرصتی به ملت داده شده تا به بالندگی و رشد برسد؟ حال اضافه کنید نظامهای مردم ستیز که نه تنها چیزی بر فرهنگ ملت نیافزودند بلکه با فراهم نمودن ابزار سرخوردگی و افسردگی هر روزه ملت، آنها را گاهی تا سرحد خود تخریبی پیش برده اند. و حتی معیارهای وارونه به جامعه تزریق کرده اند.
خوب این تنها یه گوشه ای از عوامل دخیل در رفتارهای یک جامعه است ولی به نظر من نقش اساسی در تعیین سمت و سوی یک جامعه دارد.
البته به مانند بسیاری از زمینه های دیگر ایرانی ها موارد استثا زیاد دارند چنانچه هنوز برخی رفتارهای هنجار در مردم دیده می شود ولی نکته ای که دوست دارم بگم چندین بار از افراد محتلف اهل کشورهای خارج از منطقه که کمی بیشتر به عمق توجه می کنند شنیدم که مردم ایران با دیگر ملل خاورمیانه کاملا متفاوت هستند. قضاوت اینرا هم باید به دیگران واگذاشت اما این را با اطمینان می گم:
اگر بهترین ملتی که از نظر فرهنگی و اجتماعی سراغ دارید هم اسیر همین بلایایی که بر سر ملت ایران آمده، می شد، در عرض کمتر از ده سال به ورطه ای ژرفتر و دهشتناکتر از غیراخلاقی ها و فسادها , جهالتها فرو می افتاد.
نکته غم انگیز داستان ملت ما اینه که در اغلب جوامع عده ای روشنفکر و دانا هستن که گاهی ملتشون را به سمت رشد و تعالی رهنمون می شوند ولی در اینجا روشنفکران و یا هر اسم دیگه روشون بگذارید یا ناآگاهانه و از روی تنگ نظری و کوته فکری و یا آگاهانه و از روی خیانت اغلب مردم را به بیراهه و بن بست و پسرفت می کشانند. متاسفانه با اینکه ملت ما از بسیاری از ملتهای منطقه جلوتر است اما روشنفکران ما برخلاف قاعده و عرف همه جای دنیا از ملت خودشون بسیار عقب مانده تر و کوته فکر تر هستند.
کریمسون عزیز به موضوعات جالبی اشاره کردی. البته به نظرم نوشته ات دو بخش داشت کاش هر کدوم را در یک قسمت می نوشتی.
پاسخحذفیکی اون که یک سیستم درست و غیر خائن معمولا برنامه ریزی برای نوجوانان و مردمش داره در جهت ارتقا فرهنگ و در کشور ما حتی برعکس عمل شده.
بخش دوم اینکه مردم ما اتفاقا به خاطر همین پیشینه فرهنگی قوی که دارند ( که با وجود مقابله های فراوانی که نظامهای خائن و اجنبی در طی سالیان با آن کرده اند نتوانسته اند آن را از بین ببرند ) امتیازات خوبی دارند و شناختهایی دارند که مردم دیگر کشورهای منطقه فاقد اون هستند ولی متاسفانه روشنفکران جامعه ما در حد و اندازه های جامعه ما نبوده اند و در بسیاری از اوقات عقب تر از جامعه بوده اند و به عنوان مانعی در مقابل حرکتهای مردم بوده اند یا به بیراهه رفتن مردم شده اند
سلام ابلیس عزیز و رودرانر گرامی،
پاسخحذفبحث یسیار جالبی هستش، من با نظر هر دوی شما به جز در یک مورد موافقت کامل دارم،
اون یک مساله هم مساله روشنفکران جامعه هستند، اینکه روشنفکران جامعه ما عقبتر و کوتهنگرتر از مردم هستند را به این شکل باهش موافق نیستم. من فکر میکنم مشکل در سیستم تشخیص روشنفکر در میان ما ایرانیان هستش، یعنی اینکه بسیاری از کسانی که صفت روشنفکر رو با خود یدک میکشند (و همینجور که شما دو نفر گفتید از جامعه و مردم عقبتر هستند) اصلاً کوچکترین ارتباطی با روشنفکری ندارند، نمیدونم چرا و به خاطر چه عواملی روشنفکر نام گرفتن.
از نگاه من روشنفکر بهرام بیضایی هست، (بهرام بیضایی برخلاف بسیاری در زمان تبلیغات انتخابات بیانیه یا نامهی حمایتی در مورد هیچ کدوم از کاندیداها نمیده اما بعد از انتخابات پای نامهی اعتراضی به نتایج رو امضا میکنه)، از نظر من روشنفکر پرویز صیاد هستش، که با زبان و شکل وشمایل یک دهاتی (صمدآقا) به جنگ ساختارهای نادرست اجتماعی فرهنگی میره (با جملهی ساده دروغگو سگه)، از نگاه من روشنفکر دکتر فرهنگ هلاکویی و ...
خلاصهی حرفم اینه که بسیاری از اونهایی که روشنفکر خوانده میشن لیاقت این صفت رو ندارن و بیدلیل در این جایگاه قرار گرفتن.
بهترین آرزوها
ابلیس جان برای تغییر روحیه این مطلب قدیمی نوشته شیخ عبدالحمید زیرشلواری رو توصیه میکنم به عنوان
پاسخحذف«چگونه روشنفکر شويم !»:
http://zirshalvarii.persianblog.ir/post/15
سلام بر وریتگونه عزیز
پاسخحذفکاملا موافقم ، منظور همین کسانی است که الکی خودشون را جزو روشنفکرها جا می زنند در صورتی که ابتدایی ترین خصوصیت روشنفکری را ندارند.
بسیاری اوقات همین به ظاهر روشنفکران باعث تخطئه و به گوشه راندن روشنفکران واقعی شده اند
سلام بر اساتید گرامی و دوستان عزیز
پاسخحذفرودرانر و ورتیگونه عزیز
رودرانر جان
درست می گی اونطوری بیشتر ژورنالیستی می شد اما خوب دیگه ما هرچی به ذهنمون می رسه می نویسیم. اما میشه به صورتی که می گی و جدا این بحثها را ادامه داد.
ورتی جون
کاملا درست می گی, من هم گفتم که هر اسمی روشون بگذاری وگرنه با تعریف درست روشنفکر که همخوانی ندارند
حتما پست عربده من را خواندی
http://crimsondevil50.blogspot.com/2009/05/blog-post_29.html
یه مقاله ای خوندم که می گفت افرادی که نظرات و آرای غیر منطقی تری دارند با لجاجت و سماجت بیشتری بر نظریه خودشون اصرار می کنند و تحقیقی کرده بود که افرادی که نظریه مسخره ای دارند در جلسه تصمیم گیری هیئت های منصفه توی دادگاه رشته سخن را بدست می گیرند و مسیر را منحرف می کنند.
ارادت تام
درباره بخش اول پست بايد بگم شايد كمى به قضيه مرغ و تخم مرغ شيبه است. اينكه سيستم مردم رو به سمت و سوى درست سوق ميده شكى درش نيست ولى سوال اين است كه اين سيستم خودش چگونه پا ميگيره و به بالندگى ميرسه؟... نقش روشنفكران؟! چگونه است كه اين موهبت در اختيار اون جوامع قرار ميگيره ولى در جامعه ما بقول تو تاثير معكوس يا نابهنجارى ميذاره؟!
پاسخحذف.
.
درباره قسمت دوم بايد بگم تا وقتى ما به يك مفهوم استاندارد براى كلمه روشنفكرى نرسيم, بحث كردن در اين باره از حد ابراز سليقه شخصى در باره افراد فراتر نميره با اين حساب احتمالا تعريف روشنفكر ميشه اون آدمى كه معروف است، در شغلى كه داره مشهور است و نظريات سياسى!!و گاهى اجتماعيش با سليقه ما همخوان است! و كسانى كه اينگونه نيستند ميشوند روشنفكر نما!
نكته ديگه، شايد برداشت من نادرست بوده باشه ولى من اين رو فهميدم از پست تو كه نقش روشنفكر به زعم تو در پيشبرد جامعه اساسى است، از سويى ديگه جامعه ما از خيلى از كشور ها منطقه جلوتر است (موافقم) ولى چگونه روشنفكر ما از روشنفكر اون جوامع عقب افتاده تر هستند؟
چاكريم