مدتیه که دیگه از کامپیوتر و اینترنت و موبایل و هرچی گجت و وسیله تکنولوزیک است خسته شدم و دیگه نه تنها برام جذابیتی ندارند بلکه می شه گفت تنها به اجبار ازشون استفاده می کنم بخصوص تو محل کارهم مدت زیادیاز روز را با این چیزها سروکار دارم، تلویزیون و اینها که مدتها بود از لیست وسایل مورد استفاده من خارج شده بودند. گرچه می دونم که بنا به شرایط زندگی بازهم باید با این وسایل سروکار داشته باشم اما چند وقتی است که هوس کردم که برای مدتی به جایی بروم که اثری از تکنولوزی نباشه و حتی برق هم نباشه و روزهام را خارج از دغدغه های عادی بگذرونم ، شاید ساعتی را قدم بزنم و طبیعت گردی کنم و اغلب تو سایه درختی کتاب بخونم، چقدر دلم برای کتاب خوندن درست و حسابی تنگ شده، اینکه بجای این همه مسایل مسخره روزمره که توی مغرت می چرخند تو اون روزهای که کتاب را می خونی ذهنت بیشتر درگیر مطالب کتاب باشه.
این مطلب خلاصه ونقل به مضمونِ پستی هستش که چند هفته پیش نوشته بودم که قطعا حس اصلی را نداره ولی در فاصله ای نوشتن اولیه و غلط گیری و ارسال اتفاقاتی افتاد که انگیزه ارسال را کاهش داد، نمی دونم دقیقا چه فکر کردم اما شاید احساس کردم در این وانفسا و هجمه مطالب در راستای جو و شرایط بوجود امده، این مطلب زیاد جالب نخواهد بود.با اینکه بعدا یه پست فرستادم اما زیاد دوست ندارم در شرایطی که همه احساساتی و جوگیر هستن(هستیم) زیاد سخنی بگویم زیرا معمولا در این مواقع منطق و استدلال و عقل جایگاهی پیدا نمی کند.
حالا چرا دوباره این پست را نوشتم؟ برای اینکه الان یه جورایی بیشتر از پیش خسته از کامپیوتر هستم، در همان روزهایی که اون پست را نوشتم در اثر یه اشتباه اجباری به دست راستم که قبلا هم مشکل داشت صدمه زدم و چیزی که فکر می کردم با یکی دو روز استراحت دادن به دستم بهبود خواهد یافت خیلی جدی تر شد بطوریکه دو تا ازانگشتانم تقریبا تنها درصدی از احساس و کارایی اولیه را داره, خلاصه تو این شرایط یک دستی کار کردن، هفته گذشته در شرایطی که ارتباط تلفنی هم خیلی راحت نبود در عرض دو روز کامیپوترهای خونه و محل کار همگی کرش کردن، لپ تاپ را با بدبختی با کمترین تلفات برگردوندم ولی اونهایی دیگه را مجبور به تعویض ویندوز شدم، توی محل کار که کل شبکه و سرور رفته بود رو هوا دیگه اینترنت, ایمیل و آرشیو و اینها در دسترس نبود, تلفن به خارج هم تقریبا غیرممکن و کارها به هم پیچیده بود.توی کامیپوتر خونه هم که ویندوزش رفت این پست که در بالا گفتم هم رفت اما احساسش مونده بود برای همین حالا که دیگه کامپیوتر یه جورایی ردیف شده دوباره برای خالی نبودن عریضه و با یه دست و نصفی دوباره یه چیزهایی نوشتم
پیش از این هم گفته بودم، نوشتن اینجا بیشتر برای دورهم بودن با دوستان عزیزی است که توی وب پیدا کردم گرچه شاید همه اشون اینجا را نخونن ویا خیلی کم پیدا و کم کار باشن اما من تلاش می کنم وبلاگ دوستان را حتی اگر شده تو گوگل ریدر بخونم و اگر وبلاگشون را دیگه مدتهاس آپ نمی کنن و یا کلا حذفش کردن اما نه فراموششون می کنم نه دوست دارم از دستشون بدهم.
* عنوان پست برگرفته از آهنگ Ayo Technology با اجرای Katerine است.اما به مضمون آهنگ بی ربط است.
خوبه كه دوباره چيزى نوشتى، كم كم نگرانت شده بودم كه چى شدى... هم دلم براى قلقلك هايى كه به مغز ميدادى تنگ شده، صرفنظر از درست بودن يا نادرست بودن اونها ، همه به كمى قلقلك نياز داريم تا مغزمون نگنده !
پاسخحذفابلیس جون ایشالله! که همه چیز زود ردیف شه!
پاسخحذفمی گن 18 جولای کنسرت NIN هست در بلاد ترکیه! ممن که به علت مشکلات عدیده مالی اونورا نمیرم ولی فرید نامرد هست! گفتم اطلاع رسانی کنم!
چاکرات
فابی جان
پاسخحذفقلقلک!!؟ تشبیه جالبی بود، مرسی
راجر جون
مرسی عزیز از لطفت و همچنین از اطلاع رسانی، تازه می خواستم از فرید خبر بگیرم، حتما جای ما را هم خالی می کنه شاید هم نه!!؟
ارادت
ابلیس جون بهترین تصمیم رو گرفتی .. هر چی از این محیط متوهم مجازی دور باشیم سلامت ذهنی بیشتری خواهیم داشت!
پاسخحذف90% قضاوتها بر پایه دادهای مجازی اشتباه از آب در میاد !..
در ضمن راجر جون قرار بود بیای که! .. بگم جاتون رو خالی می کنم ، خالی بستم ! .. چاکریم...
راستی نوشتی هوس کتاب کردی : هاروکی موراکامی یه شاهکار داره به اسم kafka on the shore که علاوه بروجوه اسطوره ای ، فلسفی ، سرگرم کننده! ، پر است از ارجاعات مختلف به radiohead و pink floyd ! خودت دیگه حساب کن! (ترجمه هم شده )
پاسخحذفشاهکار های پل اُستر رو هم که احتمالن خوندی ! ...
چاکریم دوباره!
کریمسون جان ، دستت مشکلش چیه ، اینکه گفتی دو تا از انگشتات حس و کارایی اش کم شده ، یعنی که حتما باید بری دکتر و ممکنه لازم باشه که بررسی هایی از دستت انجام بدی ها .فقط به فکر ردیف کردن کامپیوتر ها نباشی دستت یادت بره.
پاسخحذفارادت
فرید جون، گفتم برو کنسرت مایکل! کلاس گذاشتی گفتی نمیرم! دق کرد مرد!
پاسخحذفحالا شاید من هم اومدم! البته شنبه معلوم میشه!(وضعم شاید خوب شد!)
(این کتابی که به ابلیس گفتی هم من میرم دنبالش! هرچند در مورد ترجمش سرچ کردم زیاد خوب نگفته بودند!
البته من چند وفته به جنبش دیدن فیلم برگشتم!(بعد از دوره کامل آثار وودی آلن عزیز! یه فیلم هم دیدم که شاید دیده باشین ولی اگه ندیدین به یه بار دیدن می ارزه!)
Leaving Las Vegas
چاکریم و ارادت به همگی
راجر جان منظورت همونيه كه نيكلاس كيج بازى كرده؟ آره فيلم خوبيه. اگه فيلم هاى غير روز رو هم دنبال ميكنيد فيلم
پاسخحذفlittle children
رو به دوستان توصيه ميكنم البته اگه تا حالا نديديد، من عاشقشم
خطاب به رودى گرامى: گمونم رفيقمون كارپل تانل سندرم گرفته امان از دست تكنولوژى،كيبورد و بقيه.... بيخود نيست كه اين پست رو نوشته ;)
عزت همگى زياد
فابیان جان همونه!
پاسخحذفlittle children
هم فیلم خوبیه!(البته فیلم 2000 به بالا برای ما فیلم روزه ;)
ارادت
فرید جون
پاسخحذفمرسی حتما میگیرمش
سایتی که کتاب ازش می گرفتم را هم گم کردم
حالا اگر گیر نیاوردم ترجمه اش را می گیرم
رودی جان
افتخار دادین، مرسی حتما پیگیری می کنم چون به نظر جدی میاد.
راجر جون
فیلم خوبیه
چاکریم
فابی جون
کارپل تانل را که ما با نون بربری می خوریم، این دست سه بار حادثه جدی داشته
چاکریم
http://www.youtube.com/watch?v=JDosgkws0-c
پاسخحذفورتی جون
پاسخحذفچطوری رفیق؟
مرسی از لینک
از لینکهای که میدی؛ فیلم و کتابهای که معرفی می کنی و مطالبت معلومه که از وقتت استفاده بهینه می کنی
چاکریم