یه روز تعطیل دو قبضه* برای دیدار از دوستی قدیمی توی محله ای که تمام دوران بچگی و نوجوانی را گذراندی نمی تونه انتخاب بدی باشه، از پیشش که بیرون میام با توجه به اینکه ماشین نبردم تصمیم می گیرم تو محله که خلوت هم هست قدم بزنم، شروع می کنم تو خبابانها و کوچه ها راه رفتن و تماشا، اولین خیابان که دارم بالا می روم چیزی که جلب نظرم را می کنه اینه که با اینکه به قول خود کاسب جماعت روز گناهی است همه بقالی ها باز هستن شروع می کنم شمردن تو مسافت 480 قدم 14 بقالی یک نانوایی دو میوه فروشی و یک کافی نت است. خیلی زیاده برای خیابانی فرعی که تنها با فاصله 50 متری موازی خیابان اصلی است به خیابان فرعی دیگری می روم که در فاصله 60 متری موازی خیابان قبلی است اون هم همین وضعیت را دارد 9 تا بقالی تقریبا در همین مسافت بعلاوه دو تا میوه فروشی یک تهیه غذا و چهار تا بنگاه مسکن، البته تمام تهران همین وضعیت را دارد ولی این محله سی سال پیش یک محله کاملا مسکونی بود و تنها مغازه های محله در میدان اصلی و یا چهار راه اصلی بود و توی خیابان فرعی و کوچه ها مغازه نبود. میلیون ها تومان اجناس اغلب فاسد شدنی هم پشت شیشه های این مغازه ها در حال خاک خوردن و آفتاب خوردن است حتی اگر تاریخ مصرف اجناس هم نگذره مطمئن باشید که کیفیت خوبی را نخواهند داشت. اما مهمتر از اون روحیه غالب بر مردم است. کاسبی به هر قیمت.
محله از خانه های ویلایی خاص خودش تماما به آپارتمانهای بی قواره چهار و پنج طبقه تبدیل شده و تقریبا تمامی خیابانهای فرعی و کوچه ها مملوی از اتومبیلهای پارک شده است ولی با توجه به تعطیلی دو قبضه، رفت و آمد اندکی هست. خوب؛ می دونم این هم زیاد موضوع جدیدی برای تهران نبود.
همانطور که دارم در و دیوار محله را وارسی می کنم چیزی که خیلی تو چشم میاد شعارهایی از جنس شعارهای روز است که روی خیلی از دیوارها با عجله نوشته شده اند ونکته جالب دیگه ماسه هایی است پای برخی از دیوارهاست نشان از پاک کردن شعارها بوسیله سندبلاست دارد؛ پس شعارهای موجود شاید اغلب مال شب قبل باشه.
ناخودآگاه تمام این سالها جلوی چشمم میاد؛ من انقلاب را یادمه ، جنگ را یادمه و خیلی چیزهای دیگه …. نمی دونم چرا زیرآفتاب گرم ظهر آخرهای تابستان احساس سرما می کنم…. تندتر راه می روم … نمی تونه اتفاق خوبی برای این مملکت تو گنجه تاریخ منتطرمون باشه**.
* منظور وقتی که مناسبت تعطیلی عزا روی جمعه بیافته
** گرچه اینرا از روزی که زنگوله تصویری راه افتاد کاملا حس کرده بودم.
سلام ابلیس جان،
پاسخحذفیک موضوع کاملاً بیربط در مورد زنگولهها،
از حدود 5 6 ماه پیش تو شهرما پارازیت روی امواج ماهواره شروع شد، اولاش یک تعداد زیادی از کانالها توی ساعتهای از روز قطع میشد، برخی روزا ساعت 3 ظهر قطع میشد و بعضی روزا ساعت 12 شب، یعنی تفسیر خبر شروع میشد، مجری سلام و احوالپرسیاش رو میکرد و اعلام میکرد که مهمون برنامه کیه و همین جا فرکانس قطع میشد. بعدش این پارازیت ساعتی، تبدیل به پاارازیت دائمی شد، و به غیر از چندتا کانال بقیه کانالها فرکانسی نداشتند، برای من فقط فرانسه 24 و الجزیره انگلیسی و کانالهای مدیاست ایتالیا باقی مونده بود و یک کانال فشن. فکر میکنم زیدیاف هم میشد گرفت. تا 2 3 هفته پیش که بعد از یک مدتی شل شدن پارازیتها، یکدفعه کلاً همه چیز تعطیل شد. یعنی در تمام طول این دو سه هفته، حتی من یک نما هم نتوسنتم ببینم. هیچ فرکانسی وجود نداره. تمام 2 ساعت روز. نزدیکی خونهی ما (تقریبا در فاصله کمتر از 500 متری) یک موسسه مالی بسیج هست، دستگاه پخش پارازیت روی سقف ساختمونش روی یک پایه 32 30 متری نصب شده، و جالب اینکه هر روز تعداد این دستگاهها توی شهر داره زیاد و زیادتر میشه، البته کسانی که از خیابون اصلی فاصله بیشتری دارند وضعشون به خرابی من نیست.
باهر کسی که دستش توکاره هم صحبت کردم میگه چون شانس من جهت امواج ماهواره و جهت پارازیت برام دقیقاً یک جهت شده کوچکترین امیدی وجود نداره.
اینکه این دستگاهها رو از کجا آوردن، و چقدر از نظر پزشکی خطرناکه معلوم نیست، طرفی که من باهش صحبت میکردم میگفت فرکانسی که پخش میشه 5برابر حد مجاز هستش (نمیدونم بر چه اساسی میگفت)
خلاصه مشکل از اینجاست که تمام مسیرهای ارتباطیمون در اختیار سیستم انحصارطلب قرار گرفته. فقط کافی اراده کنه و همین ارتباط کوچک باقیمونده رو هم از بین ببره.
ببخش که هیچ ربطی به نوشته تو نداشت.
من دوست دارم اون جمله آخر را اینطوری بخونم :
پاسخحذفآیا می تونه اتفاق خوبی برای این مملکت تو گنجه تاریخ منتطرمون باشه؟
ورتی جون
پاسخحذفمرسی از نظرت
حالا با پارازیت و بی پارازیت و یا پارازیت تنها در زمانهای مورد لزوم. افتتاح اون شبکه بخصوص، نشانه این روزها بود.گرچه که تا اونجا که من خبردارم تا زمان انتخابات اغلب جاها در دسترس بود و به نظر من در دامن زدن و تشویق مردم به شرکت در انتخابات نقش کمی نداشت.
درسته ابلیس جان، نقش خیلی خیلی پررنگی بازی کرد. در این شکی نیست. راستش من منظورم این بود که وقتی شیر رو بدی دست یک سیستم تمامیت خواه که هر وقت خواست باز کنه، هر وقت خواست ببنده و هر وقت خواست چیزی رو که میخواد به اونجایی که میخواد برسونه یا نرسونه متاسفانه همون نتیجه نهایی تو به دست میآد. و جا برای گذاشتن «علامت سوال» رودی هم که فرصت منتظر موندن برای جواب و کمی امیدوار بودن به جواب مثبت رو ایجاد کنه دیگه بوجود نمیآد.
پاسخحذفیک بدی تکنولوژی اینه که همیشه بهترینش دست اون کسی هست که منابع مالی رو در اختیار داره.
در ضمن عرض ارادت نسبت به رودی عزیز
ورتی جون
پاسخحذفکاملا موافقم به همین خاطر از اینکه ملت تازه فهمیدن که چه بلایی سر خودشون و مملکت آمده هم زیاد خوشحال نیستم برای اینکه می ترسم این فهمیدن هم عمدی باشه!
وگرنه اتفاق جدیدی نیافته تمام این مسایل توی این سی سال بود اما مردم چشم و گوششون را بسته بودن.
سلام کریمسون نازنین. رفتی ایران! چقدر باید سخت باشه که نمی تونی جلوی دستگاه خودکار مقایسه رو بگیری. دلم خیلی برات تنگ شده. ارادت هزاران مایلی تقدیم :»)
پاسخحذف