۲۸ دی ۱۳۸۸

پیس می آف!

یادمه تو اوایل ده شصت تو مدرسه مون یه یارو بود بعنوان امور تربیتی که بیشتر راجع چیزهای بی تربیتی داشت موعظه می کرد اما این چیزی که ازش یادم آمده زیاد بی تربیتی نیست

یه بار می گفت شما اگر تو صحرا یا جایی مثل جبهه می خواهید برید قضای حاجت کنید اگر همینطور برید ممکنه قطراتی بپاشه به پاچه شلوارتون و مجبور بشید که لباس رو عوض کنید و بشورید که قطعا امکانش نیست برای همین با یه کلک مرغابی قبل از رفتن به قضای حاجت با دست کمی آب به پاچه شلوارتون بزنید تا اگر هم قطراتی پاشید شما شک کنید که این قطرات آب از قبل است یا جیش خودتون و چون شک باطله شما شرعا لباس مطهر هنوز تنتون است…..

اون موقع این مساله خیلی برای من عجیب و خنده دار بود اما حالا متوجه می شم این بنده خدا کل فلسفه وجودی دین را با همین مثال ساده گفته بوده.

۸ نظر:

  1. عين اثباتهاي جبر ميمونه! احتمالا اون معلم تربيتي يه رياضيدان بوده و خبر نداشته! :D

    پاسخحذف
  2. اون وقت این نوابغ فکر نمی کنند که چیزی که با کلک مرغابی قضیه اش را میشه حل کرد ، خوب پس اصلا از اول چرا بهش اهمیت داده شده ؟!
    خودشون یک تفکر احمقانه را ترویج میدن بعد هم کلک های خلاص شدن از اون تفکر را !!! واقعا نهایت سرکار گذاشتن !

    پاسخحذف
  3. کلا این معلم تربیتی ها خیلی با حال بودند(الان رو نمیدونم!) تو ابتدایی یکیشون داشت در مورد نماز جمعه و تفنگ دست امام جمعه می گفت، یکی از بچه ها گفت تفنگش خالیه دیگه! اونم یه تسبیح فشنگی داشت زد تو سر دوستم گفت حالا می فهمی خالیه یا پره؟! یه بار هم داشت در مورد جنگهای صدر اسلام می گفت، جنگ احد رو گفت مساوی شدند! مسلمونا با کفار! نمی دونم چرا علامت مساوی رو تخته از ذهنم پاک نمیشه!
    ارادات :)
    البته این ورژن تو هم جالب بود!

    پاسخحذف
  4. معلم امورتربیتی ما بچه باز بود. همه بچه های خوشگل مدرسه رو برده بود توی گروه های مختلف مثل روزنامه دیواری، سرود، ..... و از این خزعبلات. شنیدم چند سال پیش به جرم لواط اعدامش کردن.

    پاسخحذف
  5. الحمدوللله ما زیاد نداشتیم هر از گاهی یه سری به ما می زدن و بیشترین چیزی هم که فکرشون رو مشغول می کرد همین شاشیدن بود
    اسلامه دیگه حول همون قسمتا می چرخه

    پاسخحذف
  6. ما تو راهنمایی مدرسه شاهد کمیل، یک زندی نامی بود. انصافا آدم روشنفکری بود. بدی و بچه بازی هم ندیدیم.

    پاسخحذف
  7. ما بهشون تو دبستان میگفتیم مسئول امور بی تربیتی. سال 61 بود و امور بی تربیتی ما افتاده بود دست یه خانوم. الان که یاد حرفاش میافتم, میبینم حقش بود یه فیلم پورن بازی میکرد ... زنیکه همش چیزای سکسی میگفت و ما هم عین این خنگا از بابامون شب میپرسیدیم و کلی چشم غره تحویل میگرفتیم

    پاسخحذف
  8. حالا که خوشتون آمده یه ماجرای دیگه از بنده خدا رو خیلی کوتاه پست می کنم!

    پاسخحذف